نیایش عزیز ماماننیایش عزیز مامان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره
نازنین عزیزمنازنین عزیزم، تا این لحظه: 18 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

نازنین و نیایش

نازنینم 11 مهر 84 من رو به افتخار مادری منصوب کرد و برای دومین بار نیایشم 31 تیر 90

ممنون که ما رو می بینید

روزمرگی ها

سلام چند روز پیش به طور اتفاقی نازنین بلاگفا که اوایل خاطرات کودکی نازنین و نیایش رو می نوشتم پیدا کرد و برامون خوند . . برگشتم به دوران کودکی بچه ها و چقدر شیرین بود خاطراتشون خیلی هاش رو یادم رفته بود و با خوندن اونا یادم اومد . خوشحال شدم که تا حدودی خاطراتشون رو نوشتم البته الان خیلی کم شده و دیگه مثل سابق وبلاگشون رو به روز نمی کنم . با خوندن خاطراتشون تصمیم گرفتم چند وقتی یه بار بیام و بنویسم . تولد نیایش که تیرما گرفتیم خیلی عالی بود . چند تا از دوستاش اومدن و عمه ها و خاله و خاله سمانه دوست من همراه دوقلوها . خیلی به همه خوش گذشت . رقص هایی که تابستون یاد گرفته بودن رو اجرا کردن و همه کلی کیف کردن .  با اینکه استرس داشت...
18 دی 1402

این سالها...

سلام عزیزان من. بعد از تقریبا دو سال یه دفعه به یادم اومد که یه وبلاگی براتون ساختم و این قدر دغدغه و کار داشتم که دیگه سری با اینجا نزدم . الانم که اومدم همه چی یادم رفته بود . اصلا نمی دونستم چه جوری باید مطلب جدید بزارم تا اینکه جستجو کردم و یادم اومد . وای که چقدر روزها رو پشت سر گذاشتیم و حالا که به پشت سرم نگاه می کنم می بینم سختی و شیرینی با هم بوده . تونستم یه زمین بخرم و بسازم و الان حدود 9 ماه هست که توی اون خونه زندگی می کنیم . خیلی اذیت شدم و سختی کشیدم ولی خدا رو شکر تونستم . خرداد 1400 یه زمین خریدم البته که دلم می خواست جای بهتری باشه و پولم نمی رسید . اینجا هم منطقه جدیده که در حال رشد هست و جای بدی نیست . هرچند هم خودم...
14 تير 1402

تولد 16 سالگی نازنین

سلام امروز نازنینم 16 ساله شد.چقدر زود بزرگ شد الان دیگه برا خودش خانمی شده اونقدر بزرگ شده که من دیگه نمی تونم براش تصمصم بگیرم. البته خیلی حرف گوش کن هست ولی توقعاتی هم داره که من نمی تونم بفهمم . مدام حرف از رفتن می زنه می گه می خواد بره ترکیه ولی الان نمی تونم این کار رو بکنم اولا سنی نیست که هنوز بتونه تنها زندگی کنه دوما اصلا نمی دونم اونجا چه جوریه و قراره چکار کنه بعد هم هزینه ش خیلی زیاده . اگه می دونستم یه کسی مطمئن اونجا هست که بتونم بهش بسپارم شرایطش رو برای رفتن آماده می کردم .ولی الان نمی شه . نازنین این موضوع رو نمی تونه درک کنه و فکر می کنه من خودخواهانه رفتار می کنم . نازنین پشتکار خیلی نداره اولش رو با هزار شوق و سریع و کوب...
11 مهر 1400

سن نیایش دورقمی شد

سلام عزیزای من 6 روز پیش نیایش 10 ساله شد . چقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود . الان که من 43 ساله شدم احساس می کنم که دیگه قدرت و نیروی جوانی رو ندارم احساس می کنم باید خیلی پخته تر عمل کنم . باید مواظب بجه هام باشم . بچه ها چقدر رفتار و اخلاقشون فرق می کنه . با یکسال بزرگ تر شدن تمام فکر و رفتارشون عوض می شه. من مادر سختگیری هستم ولی هیچ وقت برای بچه ام کم نزاشتم .هر کلاسی ، هر جایی که فکر می کردم ممکنه بدردشون بخوره گذاشتم . خیلی ها بهم می گفتن زیاده روی می کنی و این کارا فایده نداره ولی من مصمم بودم که می تونم یه کاری بکنم که بچه ها برای آیندشون یه هدفی داشته باشن . هیچ کدومشون خیلی درس خون نیستن در حدی که بتونن نمره قبولی بیار...
6 مرداد 1400

تولدت مبارک نازنینم

سلام جمعه تولد نازنین بود . پنجشنبه شب بعد از باشگاه رفتم براش یه عینک آفتابی خریدم  بعد هم رفتیم خونه مامانم  خاله زهرا براش کیک تولد گرفته بود و عکسهایی که با فاطمه دختر خاله ش گرفته بودن براش چاپ کرده بود و آلبوم کرده بود. نازنین خیلی خوشش اومد . جمعه هم یه زنگ زدم به شهره خانم و گفتم که می خوام یه تولد کوچیک براش بگیرم اونم گفت که براش کیک می پزه. شب همسایه ها با هم اومدن و سورپرایزش کردن خیلی خوشحال شد . فرزانه خانم هم که از اونجا رفته بودن با بچه هاش اومدن و خیلی بچه ها خوشحال شدن . شب خوبی بود تا ساعت 12 شب نشستن و رفتن .فردا شبش هم سمانه یه کیک کوچولو خرید و یه کیف و  بعد از اون هم یگانه دوست نازنین با مامانش اومدن و ی...
14 مهر 1399

بعد از این همه وقت....

سلام خیلی وقته که نیومدم به وبلاگتون سری بزنم . این مدت که نیومدم دلم خیلی تنگ شده . امسال از همه سالها متفاوت تر بود .این ویروس بد که همه رو خونه نشین کرده و باید خیلی مراعات کنیم . تو ایام عید که کاملا قرنطینه بودیم و حتی خونه مامان بزرگ هم نرفتیم . بعدش هم یه ماهی من مرخصی گرفتم و بازم تو خونه بودیم . درسها که آنلاین بود و نمی دونم چه جوری گذشت . به هرحال دوباره نیایش رو مدرسه جدید ثبت نام کردم. نمی دونم اصلا قراره تشکیل بشه یا نه همش از این که من اینقدر وسواس دارم ناراحت می شید ولی به خاطر خودتون می گم چون خیلی خطرناکه . البته که نمی شه کاملا زندگی رو رها کرد و تو خونه نشست . من که باید بیام سرکار و مدام ماسک رو صورتم هست و خیلی...
4 مرداد 1399

این چند وقته....

سلام بازم نرسیدم به موقع بیام و پست بزارم . نیایش و نازنین امسال هم سال جدید رو شروع کردن . نازنین که کلاس هشتمه و نیایش سوم . امسال خدارو شکر معلم جدی و پیگیری دارن .نیایش بهتر درس می خونه . اما نازنین همچنان توی خونه اصلا درس نمی خونه ولی نمره هاش خوبه . کلاس گیتار و والیبال هم می ره . آرایشگاه هم هر وقت مربی سرش شلوغ باشه صداش می کنه که بره . تولد نازنین 11 مهر بود و چون ماه محرم بود نتونستم براش تولد بگیرم فقط از جاهای مختلف سورپرایز شد . سمانه مامان آیناز و پریناز توی باشگاه براش تولد گرفت . یه کیک تولد و کادو. دوستاش تو مدرسه براش تولد گرفتن . خودم هم غافلگیرش کردم و سه تا از دوستای صمیمیش با فاطمه دختر خاله زهرا بردمشون کافی شاپ و ...
19 آبان 1398

تابستان که گذشت

سلام آخ که چقدر تابستون زود گذشت اصلا نفهمیدم . دو هفته پیش رو مرخصی گرفتم و خونه کنار بچه ها موندم . یه تولد حسابی برای نیایش خونه مامانم گرفتم که آیناز و پریناز دو تا از هم باشگاهیهای نیایش هم بودن با ماماناشون . خیلی خوب بود و به همشون خوش گذشت . دو روز با همکارا رفتیم شهرکرد که به بچه ها خیلی خوش گذشت دو روز هم یاسوج . عالی بود نیایش داره آماده می شه برای مسابقات تکواندو . 10 مهر مسابقه دارن .به خاطر مشکلاتی که بین مسئول باشگاه و رئیس هیئت پیش اومده بود نمی خواستن 4 تا از بچه های ما که توی اون باشگاه بودن رو برای مسابقه ببرن که من پیگیری کردم و خدا رو شکر مشکل حل شد . هنوز اصلا برای مدرسه آماده نشده اصلا تمرینی نداشته توی تاب...
25 شهريور 1398

روز شمار تا 8 سالگی

4 روز دیگه بیشتر به تولد نیایشم بیشتر نمونده . دلم می خواد یه تولد خوب براش بگیرم اما هنوز هیچ برنامه ریزی نکردم . هر روز می گه چند روز دیگه تا تولدم مونده . خودم شبها با یکی از همسایه ها می ریم پیاده روی خیلی عالیه همیشه دنبال موقعیت بودم که بتونم یه ذره هم به خودم برسم روزها یکشنبه و چهارشنبه هم می رم یوگا . البته صدای همشون از حمید تا نیایش و نازنین دراومده . نمی دونم تا کی بتونم ادامه بدم ولی اگه بتونم خیلی عالیه . نیایش هم کلاس زبان و والیبال و گیتار می ره بعد از ظهرها هم می ره آرایشگاه . استادش می گه خیلی استعداد داره و خوب داره پیش می ره البته خودم هم علاقه رو توش دیدم ولی نمی دونم پایدار می مونه یا نه . اگه ولش کنم وسط کار دیگه...
26 تير 1398