روز پدر
سلام عزیزای مامان
دیروز تولد حضرت علی بود و روز پدر .قبل تر ها خیلی دلتنگ پدرم نمی شدم چون خیلی کوچیک بودم یعنی 2/5 ساله که پدرم رو از دست دادم . اصلا تصویری از پدرم در ذهنم نیست مگر دو سه تا تصویر گنگ و مبهم .
فقط پدرم رو از عکسها و نوشته ها و دفتر خاطراتش می شناسم و گفته های اطرافیان که همیشه پدری مهربون و باسواد و با کمالات رو برام به تصویر می کشید .
اما چند سالیه که بد جوری دلتنگشم و زیاد ازش یاد می کنم . نمی دونم چرا وقتی سنت بیشتر می شه ، بیشتر احساس می کنی به پدر و مادرت احتیاج داری . من از وقتی ازدواج کردم حس تلخ بی پدری بیشتر اذیتم می کنه . دیروز هم طبق روال سالهای قبل فقط فاتحه ای بود که می تونستم به عنوان هدیه روز پدر به پدرم بدم و غصه و دلتنگی از این که کاش من هم آغوش و محبت پدر رو داشتم و اینقدر در حسرتش نبودم .
چنر روز پیش متنی از طریق واتساپ برام اومد که خیلی به دلم نشست :
قلمم راست بایست
واژه ها گوش به فرمان قلم
همگی نظم بگیرید
مودب باشید
صاحب شعر عزیزی است به نام پدر
امشب از شعر پرم ،کو قلم و دفتر من؟
آنقدر وسوسه دارم بنویسم که نگو ...
بسکه دلتنگ توام ، از سر شب تا حالا ...
آنقدر بوسه به تصویر تو دادم که نگو...
جان من حرف بزن
امر بفرما پدرم...
آنقدر گوش به فرمان تو هستم که نگو...
کوچه پس کوچه های این شهر پر از تنهاییست
آنقدر بی تو در این شهر غریبم که نگو ...
گفته بودی: فرزندم ، عاشق اشعار توام
ای به قربان تو فرزند ...بیا دلتنگم
آنقدر شعر برای تو بخوانم که نگو...
پدرم ... پدر خوبم به خدا دلتنگم
روبرویم بنشینی کافیست
همه دنیا به کنار ...
تو که باشی پدر
دست و دلبازترین شاعر این منطقه ام
آنقدر واژه به پای تو بریزم که نگو ...
گرچه از دور ولی ، دست تو را می بوسم
نه شعار است ، نه حرف
آنقدر خاک پای تو هستم که نگو .
خدایا همه باباهای دنیا رو برای بچه هاشون حفظ کن . الهی آمین