روزمرگی ها
سلام عزیزای من
این دفعه دومه که دارم مطلب می نویسم یه بار نوشتم و با یک کلیک اشتباه همش پاک شد .
این چند وقته اتفاق خاصی نبوه به غیر از همون روزمرگیهای همیشگی . نیایش خیلی پیش دبستانیش رو دوست داره و با علاقه می ره . خیلی خوب و با دقت تکالیفش رو انجام می ده . اوایل خیلی دقتی نداشت و سرسری انجام می داد اما حالا خیلی خوب شده . نقاشیش خیلی بهتر شده و هدفمند تر نقاشی می کنه .
خیلی با بچه ها بودن رو دوست داره و بیرون از محیط پیش دبستانی هم هر جایی یه بچه ای رو می بینه خیلی زود باهاش دوست می شه و می ره دستش رو می گیره و باهاش بازی می کنه . بعضی وقتها هم زیادی احساساتی می شه . حسابی عجوله و سریع کاراش رو انجام می ده به طوریکه بعضی وقتها تا بخوای عکس العمل نشون بدی اون کارش رو انجام داده و فرصت هیچ کاری رو بهت نمی ده . مثلا دیشب با بچه های خاله زهرا و مامان بزرگ بردمشون پارک ستاره . اونقدر سریع از پله برقی بالا و پایین میرفت که هر چی هم دنبالش می دویدم نمی تونستم بهش برسم و حسابی از پا دراومدم . من هم کمردرد دارم و نمی تونم سریع بدوم . با عجله وسیله ها رو سوار می شد و می ایستاد قبل از اینکه اون مامور بیاد و کمربندش رو باز کنه و بیاردش پایین خودش می پرید پایین . حسابی به اونا خوش گذشت و در عوض من حسابی حرص خوردم . بعد هم که می خواستیم بیام بیرون می رفت توی مغازه ها و با اصرار هر چی که می دید رو می خواست . البته چیزی براش نخریدم . این چند وقته دو بار رفتیم مغازه کفش فروشی که برای نازنین کفش بخریم اما هر دو بار اون یه کفش رو برداشت و پاش کرد و گفت من همین رو می خوام و من هم براش خریدم . اما نازنین هیچی نپسندید و دوباره باید ببرمش برای خرید کفش که فکر کنم دوباره باید یکی دیگه برای نیایش هم بخرمالبته دیگه این کار رو نمی کنم .
چند روز پیش که برای ماموریت کاری به تهران رفته بودم یه لباس برای نازنین و نیایش خریدم که حسابی ذوق کرده بود و روزی چند بار می پوشه و دوباره درش میاره .فکر کنم تا عید از قیافه بیفته و من دوباره باید براش لباس بخرم .
نازنین هم که خیلی بهتر شده توی درس خوندن و هفته ای سه جلسه هم می ره کلاس والیبال . البته هنوز توی درس ریاضی می لنگه .
فعلا چیز خاصی یادم نمی یاد .