عروسی نسیم
سلام
مدتی بود که نسیم دختر عمه نجمه یه خواستگار داشت که معلوم نبود سر می گیره یانه . ولی روز جمعه عمه نجمه خبر داد که عروسی به راهه و دعوت کرد برای مهریه بریم که البته چون من همون روز کمرم گرفته بود و نمی تونستم تکون بخورم نرفتم . فقط نازنین و نیایش همراه باباشون لحظه آخر که همه چی تموم شده بود رسیدن .
پنجشنبه هم قراره عقد کنن . ایشالا خوشبخت بشن . بدجوری نازنین به فکر عروسی و تدارک عروسی افتاده و داره یه رقص رو با سارا دختر عموش تمرین می کنن که باهم بترکونن .
نیایش هم که بیشتر خونه مامان بزرگ هست و کمتر می تونم ببینمش . اما خوشحاله و با رسا پسر مستاجر مامان بزرگ بازی می کنه .خیلی به انجام تکالیف علاقه ای نشون نمی ده برعکس اوایل سال . نقاشیش خوبه و نسبت به سنش فکر می کنم که خوب نقاشی می کشه . شبها که می گیم خونه مامان بزرگ بمونه تا صبح بتونه بره مدرسه خیلی براش سخته و دوست اره مه منم پیشش باشم اما شرایط کاری و سرویس من جوریه که نمی شه . البته وقتی باباش صبحها هست می مونه و بعدش دایی رضا میاد دنبالش و می بردش مدرسه ولی دایی رضا هم به خاطر این که باید از اول اسفند بره سربازی نمی دونم وضعیت چه جوری می شه . ایشالا که همه چی درست می شه
ما همچنان در بحران مالی که برامون پیش اومده موندیم و هیچ جوری نمی تونیم پولمون رو پس بگیریم . خیلییییی شرایط سختیه خدا کنه زودتر درست بشه .