روزمرگی ها
سلام چند روز پیش به طور اتفاقی نازنین بلاگفا که اوایل خاطرات کودکی نازنین و نیایش رو می نوشتم پیدا کرد و برامون خوند . . برگشتم به دوران کودکی بچه ها و چقدر شیرین بود خاطراتشون خیلی هاش رو یادم رفته بود و با خوندن اونا یادم اومد . خوشحال شدم که تا حدودی خاطراتشون رو نوشتم البته الان خیلی کم شده و دیگه مثل سابق وبلاگشون رو به روز نمی کنم . با خوندن خاطراتشون تصمیم گرفتم چند وقتی یه بار بیام و بنویسم . تولد نیایش که تیرما گرفتیم خیلی عالی بود . چند تا از دوستاش اومدن و عمه ها و خاله و خاله سمانه دوست من همراه دوقلوها . خیلی به همه خوش گذشت . رقص هایی که تابستون یاد گرفته بودن رو اجرا کردن و همه کلی کیف کردن . با اینکه استرس داشت...