آذرماه
سلام
چقدر روزها دارن پشت سر هم و تند تند می گذرند انگار کسی دنبالشون کرده . از وقتی حس می کنم در سراشیبی زندگی قرار گرفتم روزهام دارن تند تند می گذرن . البته اتفاق خاصی هم نمی افته . این چند وقته درگیر خواستکاری برا برادرم بودیم بالاخره یکی رو پیدا کردیم که تا حدودی مورد پسند بود . ولی بازهم قسمت نبود و در آخرین لحظه به هم خورد . حالا دوباره شروع کردیم به پیدا کردن یه نفر دیگه . چقدر سخته خواستگاری رفتن. اصلا خوشم نمیاد . تو این شرایط اقتصادی که خیلی هم سخت تر شده و کمتر جوون ها زیر بار ازدواج می رن راضی کردن داداش کار سختیه . ولی بدش هم نمیاد . خدا کنه یه مورد خوب براش پیدا بشه که راضی باشه .
نازنین و نیایش هم طبق گذشته مشغولند . مربی نیایش عوض شده و یه مربی جدی و سختگیر دارن .نازنین هم همچنان اون جوری که من می خوام تمرین گیتارش رو انجام نمی ده و همین جوری می ره کلاس . بهش گفتم اگه بخواد این جوری باشه دیگه نمی فرستمش چون با این وقت و هزینه ای که صرف می شه بی انصافیه که یه ذره همت به خرج نده .
فعلا خبر خاص دیگه ای نیست . تا ایشال یه خبر خوبی اتفاق بیفته . من دارم دنبال یه ماشین خوب می گردم شاید بتونم بخرم . خدا کنه . خیلی ضرر کردم قبلا نخریدم و دست دست کردم .