دختر کنجکاو من
سلام عشق مامان عزیزم این روزها کاملا می تونم بزرگ شدنت رو حس کنم . حسابی همه چی رو می فهمی و در موردشون فکر می کنی و مدام سوال می پرسی . مثلا چند روز پیش از مامان بزرگ می پرسیدی شما کی هستی؟ مامان بزرگ هم بهت جواب داده بود من مامان مامانت هستم . . پرسیدی مامان مامان زهره ای . بعد هم به فکر فرو رفتی و می گی مامان زهره دیش می خوره . بعد هم خودت خندیدی . خیلی برام جالب بود که چون فهمیدی مامان منه برای خودت تجسم کردی که من هم یه روزی شیر می خوردم . برای هر چیزی که نمی دونی صد بار می پرسی و تا قانع نشی مدام می گی( ها ). و دوباره باید برات توضیح بدم . اصلا نمی تونی ببینی که من به چیز یا کس دیگه ای توجه کنم . مثلا وقتی من می خوام فیلم ببینم یکس...
نویسنده :
مامان زهره
9:18