این چند وقته
سلام نفس مامان
امروز می خوام عکسا و کارای این چند وقته که به خاطر نشون ندادن صفحه اصلی وبلاگت نتونستم بنویسم رو برات بگم .
اول ازهمه بگم که نیایش الان 2 سال و 5 ماهه است و نازنین 8 سال و 3 ماهه . توی این وبلاگ بیشتر کارا و حرفهای نیایش نوشته می شه چون نازنین خودش یه وبلاگ داره که همه چی رو اونجا خودش می نویسه یا من می نویسم .امیدوارم این دفتر خاطرات برای سالها بمونه و مثل وبلاگ قبلیش که از اول تولدش تا حالا نوشته بودم یه دفعه نره و هیچ اثری هم ازش نمونه .دوستای عزیزم اگه در این مورد اطلاعاتی دارید یا می تونید کمکم کنید که نوشته های قبلیم رو دوباره ببینم حتما بهم بگی ازتون ممنون می شم چون خیلی ناراحتم اگه نتونم اونا رو دوباره ببینم . وبلاگ قبلیم بلاگفا بود که البته بخش مدیریت رو باز می کنه اما صفحه مشاهده وبلاگ رو نمی تونم ببینم
سه هفته پیش دایی علی تصادف کرده بود و پاش شکست و الان هم خونه داره استراحت میکنه . یه عروسی هم این چند روزه رفتیم که دختر دوست من بود . یه چیز جالبتر اینکه برف بالاخره به شهر ما هم اومد و تو برای اولین بار برف رو دیدی . حسابی هم ذوق کرده بودی با اینکه سرماخورده بودی ولی خیلی دلت می خواست بری بیرون و برف رو ببینی که من خیلی نذاشتم بری بیرون فقط یه بار بردمت که برف رو ببینی .
از حرف زدنت بگم که خیلی خوب و قوی شده اما هنوز بعضی از کملمات رو جابجا می گی مثلا پایین رو می گی بالا و برعکس . در بعضی ازکلمات ن رو به جای ی می گی مثلا به یخ می گی نخ - یواش رو نواش - یکی رو می گی نکی - آشپزخونه هم که همچنان می گی آش خونه . اما خیلی محکم حرف می زنی و همه کاملا متوجه حرف زدنت می شن . مداحی های محرم هم که یادته و همش می خونی . یه بیتش که خیلی دوست داری و می خونی اینه : قامت گردون از غم می شکند اینجا لاله خون در آتش سر بزند اینجا
غذا خوردنت خیلی بهتر شده اما همچنان لاغر و کوچولویی
نیایش 2/5 ساله
نازنین جون برف امسال
نیایش 6 ماهگی
نیایش 1/5 سالگی