نیایش عزیز ماماننیایش عزیز مامان، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
نازنین عزیزمنازنین عزیزم، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

نازنین و نیایش

نازنینم 11 مهر 84 من رو به افتخار مادری منصوب کرد و برای دومین بار نیایشم 31 تیر 90

ادای نذر

1392/11/9 9:37
نویسنده : مامان زهره
229 بازدید
اشتراک گذاری
سلام عزیز

دختر خانم و خوشگل من ، وقتی کوچیک بودی یعنی تازه به دنیا اومده بودی خیلی نا آروم بودی و مدام گریه می کردی تا حدی که فکر می کردم خدای نکرده مشکلی داری . یه روز درست زمانی که شش ماهه بودی  رفته بودم خونه یکی از همکارام برای سفره حضرت رقیه (ع) خیلی دلم گرفت همون جا برات نذر کردم که اگه مشکلی نداشتی و آروم شدی برات یه سفره حضرت رقیه (ع) بیندازم که به صورت معجزه آسایی همون شب آرومتر شدی و دیگه کم کم خوب شدی .این نذر رو نتونستم انجام بدم تا روز پنجشنبه گذشته که یه سفره برات انداختم و خیلی هم خوب بود . ایشالا همه حاجت مندا به حاجتشون برسن . برای دوستای وبلاگیمون هم خیلی دعا کردم برای الینا مسافری از بهشت که ایشالا هر چه زودتر سلامتی  کامل رو بدست بیاره و مامان مهربونش شاد بشه. برای اعظم جون مامان نی نی نیومده که هر چه زودتر خدا بهش یه نی نی خوشگل بده البته بعد از انجام کارایی که داره .برای فاطمه جون مامان الینا جونی که تازه یه فندق رو از دست داده برای اینکه زودتر خدا بهش اون فرشته رو برگردونه . برای نیایش ، یسنا ، پریسا ، هلیا و الیسا ،درسا،ملینا،ثمین ،گیسو و همه دوستای وبلاگیمون .

حالا بگم از این روزهای دخترم .

دختر مامان برای تدارک سفره حسابی کمک کرد . برام پلاستیک ها رو باز می کرد یا به قول خودش پلاسکیک تا من نونها رو توش بذارم . نخودچی و شکلاتها رو برام آماده می کرد و کلی کار دیگه .

یه چیزی که داره کم کم نگرانم می کنه اینه که همه چی رو خیلی شدید مال خودت می دونی و اصلا هم کوتاه نمیای و یا اینکه برعکس نازنین که با همه بچه ها خیلی زود دوست می شه و باهاشون بازی می کنه تو اصلا این جوری نیستی و فقط دور و برشون می چرخی و اصلا نمی ری باهاشون بازی کنی البته می دونم که بزرگتر بشی بهتر می شی اما چون می خوام بذارمت مهد این موضوع منو خیلی ناراحت می کنه چون ممکنه که نتونی با بچه های دیگه تعامل خوبی داشته باشی .مثلا چند روز پیش که رفته بودیم خونه خاله زهرا پسر دوست خاله هم اونجا بود و چون جوراب هاش رنگ جوراب تو بود رفته بودی از پاش در میاوردی و می گفتی مال منه جورابهاتو در بیار و برو خونتون .همه چی رو برای خودت می خوای و هر چی هم باهات حرف می زنم اصلا توجهی نمی کنی .

اما نیایشم خیلی مهربونی و وقتی می بینی آجی ازت یه چیزی می خواد و بهش نمی دی وقتی می بینی ناراحت می شه فوری می بری بهش می دی و بعدش هم بوسش می کنی و می گی آجی غصه نخور . یا برای من وقتی می بینی از دستت ناراحت شدم فوری میای منو ماچ می کنی و می گی مامانی بییخشد ( با کسره زیر ش  و فتحه روی ی ) یعنی ببخشید . قربون اون دل نازک و مهربونت برم مادر

خیلی چیزها رو می خوام برات بنویسم ولی فعلا چیزی یادم نمی یاد . این بلاگفا هم نمی دونم چش شده که نمی شه عکس برات بذارم و نشون نمی ده . به محض اینکه درست شد برات عکس می ذارم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)