این چند وقته
سلام عزیزای مامان
از تولدت یک ماه گذشته و من چند بار اومدم برات مطلب گذاشتم اما همین که آخرش می رسیدم پاک می شد . تصمیم گرفتم یه بار دیگه بنویسم اگه دوباره پاک شد دیگه نمی نویسم .
حالا بگم از تولد نیایش خانم : روز 1 مرداد که 25 ماه رمضان هم بود یه تولد برات گرفتم . اون روز همه رو افطاری دعوت کرده بودم و از صبح مشغول آشپزی و تدارک سفره افطار بودم . چون روزه هم بودم حسابی تشنه شده بودم به حدی که بعد از ظهر ثانیه شماری می کردم برای افطار . همه چییز تا نزدیک افطار آماده بود البته کمامان بزرگ و خاله زهرا هم خیلی کمک کردن . کیک تولدت هم به شکل بالون برات سفارش داده بودم . نزدیک اذان همه اومدن و بعد از خوردن افطار و جمع و جور کردن و شستن ظرفها رفتیم سراغ افطاری .عجب حالی داشتی حسابی ذوق کرده بودی مخصوصا وقتی فشفشفه ها رو روشن کردم .چقدر جیغ کشیدی و خندیدی .از تولد فقط خوندن شعر تولد و فوت کردن شمع و روشن کردن فشفشفه ها رو خیلی دوست داری و اصلا به کادوها هیچ توجهی نداشتی . بعد از اون هم که موبایل عمو سعید رو گرفته بودی و بازی می کردی و اصلا کادوهات رو تحویل هم نگرفتی .
عمه لیلا و عمه نجمه برات پول آوردهبودن . مریم دختر عمه طوبی یه گربه که آواز می خونه و می رقصه رو آورده بود زن عمو هم یه عروسک .مامان بزرگ و دایی علی و دایی رضا هم سکه پارسیان و خاله زهرا هم یه لباس خریده بود و یکی هم دوخته بود برات که یکیش رو توی تولدت تنت کردم .
حالا بریم سراغ موهای نیایش خانم که به خاطر گریه ها و جیغ های بی امانش موقع شونه کردن روز قبل از عید فطر کوتاهشون کردم . خیلی حیفم می یومد اما دیدم داری اذیت می شی . حالا وقتی بزرگتر شدی می ذارم بلند بشه . نازنین بیشتر غصه خورد که موهات کوتاه شده .
نازنین جون هم که این روزهای آخر تابستون رو می ره کلاسهای شنا و والیبال و داره خودش رو آماده می کنه برای رفتن به کلاس سوم . مانتو مدرسه اش هم آماده شده و توی کمد داره انتظار پوشیدن رو می کشه .