سال نو مبارک
سلام عزیزم
امسال سومین سالی بود که تو گل دختر خوشگلم سال تحویل رو کنار ما گذروندی .انشاءا... شما دو تا گلهای مامان همیشه سالم باشید و کنار هم باشیم . این چند وقته چقدر حرف برای گفتن داشتم و لی به دلیل قطع بودن نتم نتونستم بنویسم . امشب هم خونه مامان بزرگ بودیم و از فرصت استفاده کردم برای نوشتن یه ذره از این چند وقته .
این چند وقته یه ذره موهات بلند شده و این دفعه رو کوتاه نکردم هر چند خیلی اذیت می کنی تا برات ببندم یا شونه بزنم اما فعلا نمی خوام کوتاهشون کنم چون خیلی بهت میاد .
سال تحویل امسال رو خونه مامان بزرگ بودیم و همه دور هم جمع بودیم . لحظه سال تحویل تنها دعایی که کردم این بود که هم شما و هم همه بچه ها سالم باشن و هیچ پدر و مادری رنج بچه هاش رو نبینه .
حالا می خوام یه کمی از مسافرتی که رفته بودیم بگم . من وتو و نازنین به همراه دایی رضا و مامان بزرگ روز 9 اسفند با قطار رفتیم و ساعت 5/5 صبح رسیدیم بندر و خیلی دختر خوبی بودی و توی قطار اصلا اذیت نکردی چون دفعه اولت بود که مسافرت می رفتی و اولین دفعه که سوار قطار می شدی حسابی برات تازگی داشت و خوشحال بودی . برات یه دفتر وایت بردی همراه ماژیک خریده بودم و حسابی سرگرم بودی . مدام هم از پله های قطار بالا و پایین می رفتی .
صبح شوهر دوستم اومد دنبالمون و رفتیم خونشون . بعد از ظهر باهم رفتیم بازار که حسابی شیطونی کردی . فردا صبحش هم باهم و همراه دوستم نیلوفر و بچه اش رفتیم قشم . حسابی از دیدن دریا ذوق کرده بودی . اون روز رو خدا رو شکر خیلی خانم بودی با اینکه ما مدام در حال راه رفتن و خرید بودیم اما چون کالسکه بچه دوستم بود به نوبت مینشستی و اصلا خسته نشدی .چند تا لباس و شلوار هم برات خریدم یه تبلت هم برای نازنین خریدم و مقداری هم لباس برای دوتاییتون و یه چند تا چیز هم برای خودم و خاله زهرا خریدم . روز خوبی بود . حالم اومد سرجاش باخریدهایی که کردیم . من مثل خیلی از خانمها خرید رو خیلی دوست دارم و روحیه ام عوض می شه .
فرداش هم رفتیم کنار دریا و حسابی تا ظهر کنار دریا بازی کردید . روز دوشنبه 12 اسفند هم برگشتیم یزد .
حالا بقیه حرفها بمونه برای یه وقت دیگه .
اینم موهای نیایش که بلند شده و می شه از پشت بست
نیایش توی قطار در حال نقاشی کردن
دخترم در حال نماز خواندن