من اومدم بعد از کلی ............
سلام نفس جون
آخ که چقدر دلم برای وبلاگت تنگ شده بود مدتی بود به خاطر قطع بودن نت و گرفتاریهای دیگه که نمی تونستم بهت سر بزنم حسابی دلتنگ شده بودم همینطور برای دوستای گلی که دارم و این چند وقته منو شرمنده کردن با احوالپرسی هاشون .
عزیز دل مامان دو روز دیگه مونده تا 34 ماهگیت . از همین جا می گم مبارکت باشه عزیزم ایشالا صد و بیست ساله بشی . اما بگم از گل دختر مامان توی سن 34 ماهگی . عزیزکم حسابی شیطون تر شده و بعضی وقتها با کاراش آدم رو دیونه می کنه . از بس که شیطنت می کنه . حسابی توی حرف زدن و زبون ریختن ماهره . هرچی بهش می گیم بدون استثنا سریع می گه چرا و دوباره بعد از جواب اون چرا، یه چرای دیگه و همینطور ادامه می ده تا بالاخره جوابی براش پیدا نکنیم و بگم بسه دیگه مامان و اون دوباره بگه چرا؟
عسل من دیگه کلا مستقل شده خودش تنهایی می ره دستشویی و دلش می خواد خودش ،خودش رو بشوره .
صبحها که کنار مامان بزرگ می مونه باید به محض بیدار شدن از خواب یه سری ببرنش بیرون و با بچه همسایه که یه خانم مغازه دار کنار خونمون هست بازی کنه و بعد از هزار مصیبت باید بیاریمش خونه .
فرهنگ لغت جالبی هم که داره اینه که وقتی می خواد بگه صورتم رو نشستی می گه چرا صورتم رو نشوریدی؟ یا اینکه شکسوندی برای شکستن و نپزیدی برای نپختن و چیزهای دیگه ای که کم کم یادم میاد و می نویسم .
به زودی عکساش هم می ذارم .
حالا بگم از ناز دخترم نازنین . نازنین جان حسابی مشغول درس و امتحانه و تا 5 خرداد مدرسه اش تموم می شه و باید براش برنامه ریزی کنم برای کلاسهای تابستونه .
خودم هم این چند وقته حالم خوب بوده و مشغول کارام بودم این یه ماهه یه دوست عزیزی که 13 سال ازش خبر نداشتم رو پیدا کردم و حسابی ذوق زده ام . اونم البته خیلی خوشحاله و هر روز بیشتر وقتمون با صحبت با هم می گذره .
راستی این ماهی که گذشت یعنی 20 اردیبهشت تولد من هم بود و یه کادوی خوب هم از دوستم گرفتم که حسابی ازش ممنونم .همین که امسال روز تولدم اون کنارم بود برام کافی بود اما اون با کادوش هم منو شرمنده کرد .
حتما به وب دوستام به ترتیب سر می زنم و ازشون خبر می گیرم .