دختر در دری من
سلام نفسم
صبحها که من می رم سرکار از همون اول صبح که بیدار می شی شروع می کنی به گفتن این که بریم بیرون با فاتنه بازی کنم . منظورت همون فاطمه دختر همسایه که مغازه کنار خونمون هست و دخترش هم با خودش میاره البته 2 سال از تو بزرگتره ولی خوب با هم کنار میاین . از همون اول صبح می ری بیرون و بیچاره مامان بزرگ باید بیاد بیرون بشینه ومواظبت باشه .
امروز جمعه است و از صبح که بیدار شدی شروع کردی که من می خوام برم با فاظنه بازی کنم هرچی میگم امروز فاطمه نیست قبول نکردی که نکردی تا اینکه رفتی و دیدی که نیست . برای همین با بابایی که داشت می رفت ده رفتی و خیلی هم خوشحال بودی . اما می گفتی مامانی تو هم بیا و وقتی گفتم که کمرم درد می کنه گفتی بیا کمرت ماساژ بدم تا خوب بشه و بیای بریم . الهی قربون اون دستای کوچولوت .
حسابی نازنین رو کتک می زنی . وقتی داره مشقاش رو می نویسه و با تو بازی نمی کنه فوری میری و موهاش رو می کشی و بعضی وقتها هم دعواتون می شه و دوتایتون از هم کتک می خورید اما اصلا کوتاه نمیای . نازنین بیشتر کوتاه میاد و میره کنار اما بعضی وقتها هم حسابی عصبانی می شه و تو رو می زنه . خلاصه اوضاعی داریم با شما دو تا .
چند تا عکس که این چند روزه گرفتم رو برات می ذارم
نیایش و دوستش فاطمه خونه خودمون
دوچرخه سواری های دوتایی
با کفشهای من توی پیاده رو جلوی خونه
عشقولانه های دوتایی
واینم آخر ماجرا