عذاب وجدان مادرانه
سلام گل خوشبوی مامان
عزیزکم روزها دارن به سرعت طی می شن و من باورم نمی شه که اینقدر زود به سه سالگیت نزدیک می شیم . گل دخترم دو سال و ده ماه و 19 روز از زندگیت می گذره و این مدت با اینکه روزهای خیلی سختی رو داشتیم اما گذشت و دیگه خانمی شدی برا خودت . اما هنوزم نق نق ها و بی خوابی ها و بی موقع خواب و بیدارشدنهات به جای خودش مونده . بعضی وقتها اونقدر نق می زنی که منو عصبانی می کنی . به زور بعضی روزها بعد از ظهر می خوابونمت و شبش تا دیر وقت بیداری و این برای من که می خوام صبح زود برم سرکار خیلی سخته و بعضی وقتها عصبیم می کنه . می دونم که تو مقصر نیستی و من باید پیشت باشم و باهات بازی کنم اما خوب شرایط این جوری پیش اومده . خیلی وقتها خودم رو سرزنش می کنم و فکر می کنم اصلا مادر خوبی نیستم و حسابی عذاب وجدان می گیرم .
با آجی نازنین خیلی خوب بازی می کنی و وقتی که شیطنتت کم می شه حسابی باهم می خندید اما خیلی وقتها هم حسابی اذیتش می کنی و اونو می زنی . اصلا نباید کسی به اون توجهی بکنه . حسابی عصبانی می شی . البته خیلی دوستش داری . اما حسودیت هم به جای خودش می مونه .
عزیزکم می دونم خیلی بیشتر باید برات وقت بذارم اما مشکلات و مشغله های زندگی این اجازه رو نمی ده که بتونم اون جوری که می خوام برات سنگ تموم بذارم .می دونم که اینقدر فهمیده ای که این چیزها رو خیلی زود درک می کنی .
الان هم سه ساعتی می شه که خوابیدی و من فرصت کردم به وبت سربزنم . امشب هم از اون شبهاییه که باید تا ساعت 1 و2 شب بیدار بمونم . فدای سرت عزیزتر از جانم
قرار بود عکس نرگس دایی رو بذارم اما سیم کابلم گم شده به محض اینکهیداش کنم عکش رو می ذارم . نرگس کوچولو الن 11 روزه است و حسابی دل عمه رو برده . مادرش اصلا شیر نداره بهش بده و از حالا باید شیر خشک بخوره . خدا کنه شیر توی سینه مادرش جریان پیدا کنه تا عزیز عمه از این نعمت بزرگ محروم نشه .