مهد کودک و مریضی نیایش
سلام دخترای خوشگلم
محرم و شهادت امام حسین رو به همه دوستای وبلاگیم تسلیت می گم و امیدوارم همه بجه ها در پناه خداوند صحیح و سالم باشن .
نیایش خانم بالاخره رفت مهد . روز اول که بردمش با ذوق همراه من اومد واینجا محل کارم بهش صبحونه دادم و رفتیم مهد . می خواستم همراهش برم تو ی مهد ولی مربی گفت که بهتره من نرم .به نیایش گفتم که من برم سرکار و بعد برگردم دنبالت . عزیز مامان گفت برو مامان و من خوشحال از اینکه به راحتی قبول کرد که من برم .رفتم سرکارم و دو سه بار در مدتی که توی مهد بود زنگ زدم و مدیر مهد گفت که سر کلاس نشسته و آرومه . بعد از 2 ساعت رفتم دنبالش و آوردمش محل کارم . معلوم بود که بهش خوش گذشته و می گفت فردا هم می رم با دوستام بازی می کنم . فردا هم خیلی خوب رفت مهد ولی بعد از دوسه ساعت گریه کرده بود و می گفت که می خوام برم و من رفتم دنبالش . روز سوم هم همینطور . اما خوشحال بودم که صبح خودش راحت می ره توی مهد.
روز دوشنبه که بردمش خونه خوابید و دو سه ساعت که خوابید بیدار شد و دیدم که تب داره و اونشب و شب بعدش حسابی تب داشت و هیچی نمی خورد . وقتی هم به زور بهش چیزی می دادم برمی گردوند .خیلی بچم اذیت شد . همین جوری که لاغر و کم وزن بود و این چند روزه هم بدتر شد . خدا رو شکر دو روزه بهتره .
دیروز بردمش هیات . اولش که می گفتم می خوایم بریم هیات متوجه نمی شد که چی می گم ولی وقتی اونجا رسیدیم و دید خیلی با علاقه نگاه می کرد و همراهشون سینه می زد .
امروز هم که باید می یومدم سرکار گذاشتمش خونه خاله زهرا . چون مامان بزرگ امروز کار داشت و نمی تونست نگهش داره . من هم که روز سه شنبه و چهارشنبه مرخصی گرفته بودم و ذیگه نمی تونستم مرخصی بگیرم .
خدا کنه هیچ بچه ای مریض نباشه و خدا همه فرشته کوچولوها ی مریض رو شفا بده . توی این روزها وشبهایی که هممون می ریم روضه و هیات حتما از خداوند رحمان بخوایم که همه مریضها رو شفا بده . الهی آمین
دوستای خوبم منم از دعاتون بی نصیب نذارید و دعا کنید که بتونیم برای هم دعا کنیم .
عکس محرم پارسال
حالا که کامپیوترم درست شده به زودی عکسهای جدید هم می ذارم