نیایش عزیز ماماننیایش عزیز مامان، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
نازنین عزیزمنازنین عزیزم، تا این لحظه: 18 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

نازنین و نیایش

نازنینم 11 مهر 84 من رو به افتخار مادری منصوب کرد و برای دومین بار نیایشم 31 تیر 90

بازیهای دو نفره

1394/8/17 10:57
نویسنده : مامان زهره
420 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دردونه های مادر

مدتیه که احساس می کنم دوتایتون کالا مستقل شدید و کمتر به من وابسته هستید . خدا می دونه وقتی نیایش کوچیک بود و حسابی گریه می کرد چقدر آرزوی دیدن همچین روز ی رو داشتم  . اما وقتی به عقب برمی گردم جدا از نا آرومی و گریه های نیایش دلم برای بعضی از بچگیتون تنگ می شه .

دخترای گل من خیلی وقتها باهم دو نفره بازی می کنن و یکی از بازیهای مورد علاقه شون هم معلم بازیه . مخصوصا از وقتی نیایش پیش دبستانی می ره این بازی هم پررنگ تر شده . ساعتها با هم مشغول بازی می شن . نازنین همیشه معلمه  و نیایش دانش آموز . خیلی هم جدی و بدون شوخی . بعضی وقتها که حواسشون نیست و من به کاراشون دقت می کنم می بینم نازنین همون جوری که معلمش توی کلاس رفتار می کنه برای نیایش هم نقش معلم رو بازی می کنه و نیایش هم مثل یه شاگرد گوش به فرمان دستوراتش رو اجرا می کنه و خیلی هم بهشون خوش می گذره . خیلی وقتها هم خاله بازی می کنن .

نیایش اصلا در مورد کلاسش و مهدش حرفی نمی زنه و هر چی هم میپرسم می گه کاری انجام ندادیم . بعضی وقتها که خودش تنهایی با عروسکهاش بازی می کنه و نقش معلم رو اجرا می کنه من می فهمم توی کلاسشون چه جوری باهاشون برخورد می شه .

چند روز پیش یه جلسه توی پیش دبستانیشون گذاشته بودن و البته من کمی دیر رسیم . برای اولین بار معلمش رو دیدم . خانم بسیار خوشرو و مهربونی بود . وقتی در مورد نیایش ازش پرسیدم گفت که خیلی دختر پرجنب و جوش و سر و زبون داریه و خیلی هم فرز و زرنگه و کلا ازش راضی بود . فقط می گفت که یه روز یکی از بچه ها رو هل داده . وقتی از نیایش به صورت غیر مستقیم پرسیدم که چرا دوستت رو هل دادی گف خوب اول اون منو هل داد  بعد منم هلش دادم . حالا نمی دونم این حرف برای فرار از تقصیرش بود یا واقعا اینجوری بوده . البته خیلی نصیحتش کردم که دیگه این کار رو نکنه . البته من می دونم که نیایش همه جا می خواد اول باشه و زودتر از همه کاراش رو انجام بده و اگر کسی زودتر از او بخواد کاری رو انجام بده اصلا خوشش نمی یاد . که من برای این موضوع ناراحتم و فکر می کنم باید یه جوری این رو از ذهنش دور کنم اما نمی دونم چه جوری . چون خودش همیشه اذیت می شه . برعکس نازنین که اصلا توی این وادیها نیست .

10 روز نیایش مریض بود و سرماخورده بود و به پیش دبستانی نرفت . سه روز از اول اون هفته هم خودم مرخصی گرفتم و خونه موندم تا بهتر بشه . دیروز حسابی ذوق اینو داشت که بره به کلاسش .

حالا بگم از نازنین خانم که حسابی مشغول درساشه . امتحانات این فصل رو که حسابی خراب کرده اما داره خودش رو جمع و جور می کنه . البته خودش ناراحته اما فکر می کنم هنوز درست درس خوندن رو بلد نیست و باید بیشترامسال رو باهاش کار کنم وگرنه تا آخر دچار مشکل می شه . توی ریاضی یه خورده می لنگه که امسال گذاشتمش کلاس تقویتی .خدا کنه خودش رو زود پیدا کنه و بفهمه که چه جوری باید درس بخونه .البته دو روز در هفته هم کلاس والیبال می ره .

مدتیه که کامپیوتر خونه خرابه و تمام عکسهایی که گرفتم رو توی کامپیوتر داداشم ذخیره کردم و دم دستم نیست که بتونم اینجا بذارم . سریه فرصت مناسب که رفتم خونه مامانم عکسها رو آپلود می کنم .

پسندها (1)

نظرات (1)

یاسمن( مامی فرشته ها )
18 آبان 94 9:28
مثل بچگی های خودمون که همیشه نقش معلم را بازی می کردیم . دخترهای من هم معلم بازی می کنند اما چالش بزرگ دختر های من اینه که هر دوشون می خواهند معلم باشند و عروسک ها نقش دانش آموز را دارند.[پ
مامان زهره
پاسخ
عزیزای من . چه مشکل بزرگی !!!!