پایان سال 93
عزیزای مامان سال93 هم داره بار و بندیلش رو جمع می کنه و میره . چقدر زود گذشت . یک سال دیگه هم از عمرمون گذشت با همه خوبیه و بدیهاش . خدا رو شکر سال بدی نبود . انشاءا... سال 94 بهتر باشه .
نیایش خانم دیگه حسابی از آب و گل دراومده و خودش مستقل شده دیگه راحتتر تنهاش می ذارم . دیگه می تونن برای چند ساعتی دوتایی توی خونه تنها بمونن و این خیلی برای هممون خوبه چون مدام نباید به مامان بزرگ زحمت بدم .
روزهای پایانی سال من دوباره به شدت کمردرد شدم و این چند وقته درگیر دکتر و ام آر ای و این چیزها بودم و نتونستم اون طور که باید کارای خونه رو انجام بدم . اما خدا رو شکر نازنین خیلی کمکم می کنه .
دو تا از جوجه هایی که خریده بودید مردن . حسابی نازنین غصه دار شده بود . نیایش هم ناراحت شد اما زودی فراموش کرد ولی نازنین حسابی دلش گرفت . مدتیه که جوجه ها خونه مامان بزرگن .
چند وقتیه که نیایش خانم مدام کفش پاشنه بلند می خواد و بهش قول دادم که بخرم اما هنوز نتونستم برم بازار . سعی می کنم توی این یکی دوروزه براش بگیرم . نازنین خیلی چیزی نمی خواد و حسابی قانعه . اصلا برای خرید چیزی اصرار نمی کنه .
بابایی این روزها به خاطر کاراش خیلی فکرش مشغوله و منتظر یه وامه که اگه جور بشه فکرش هم آزاد تر می شه و کاراش جور می شه انشاءا...
این روزها به خاطر یه مسایلی خیلی استرس داریم . دوستان خوبم برامون دعا کنید که مشکل حل بشه . لحظه تحویل سال من و خانوادم رو از دعای خیرتون بی نصیب نذارید . من هم برای همتون آرزوی سلامتی و شادی دارم . امیدوارم سال 94 سالی پر از خوشی و سلامتی برای همتون باشه و به همه آرزوهاتون برسید .
پیشاپیش سال نو رو به همتون تبریک می گم .
باران عشق همیشه می بارد اما در نوروز قطره های باران طلایی رنگند.از خدا می خواهم که همیشه زیر این باران خیس شوی.