نیایش عزیز ماماننیایش عزیز مامان، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
نازنین عزیزمنازنین عزیزم، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

نازنین و نیایش

نازنینم 11 مهر 84 من رو به افتخار مادری منصوب کرد و برای دومین بار نیایشم 31 تیر 90

دوباره سرماخوردگی

سلام گلدونه ها یه مدتی نیایش خانم دوباره سرما خورده بود و نرفت پیش دبستانی .اما الان خدا رو شکر خوب خوب شده و با ذوق و شوق می ره . چیزهای خوبی یاد گرفته سوره ها ی توحید ، قدر و ناس رو خیلی خوب یاد گرفته . حدود 5 تا شعر هم یاد گرفته . آیت الکرسی هم رو تا نصفه حفظ شده . حسابی به نقاشی کشیدن علاقه پیدا کرده هرچند احساس می کنم اصلا نقاشیش خوب نیست و بهتر از این باید نقاشی بکشه . خیلی از اینکه چیزی یادش بدیم استقبال نمی کنه و اگه یه چیزی رو غلط بخونه و بهش بگیم حسابی ناراحت می شه و با حالت قهر می گه دیگه نمی خونم . حسابی پرجنب و جوشو شیطونه و اینو چند بار هم معلمش به مامانم که می ره دنبالش گفته . دو باری با صورت زخمی اومده خونه که معلمش می ...
6 دی 1394

این چند وقته

سلام  این روزها هم مثل روزهای قبل همان طور تکراری در حال گذشتن است و خدا رو شکر می کنم که همه سالم هستیم . البته مشکلاا زیاد داشتیم . مخصوصا کار بابایی که خیلی گره خورده و الان وضعیت خیلی خوبی نداره . اما باز هم خدا رو شکر . کمردرد های من همچنان ادامه داره و هر روز یه مدل جدیدش رو تجربه می  کنم . صورتن پر از جوش شده و کاملا از ریخت افتادم . دکتر هم رفتم و الان  سه ماهه که دارم از داروه استفاده می کنم اما کوچکترین نتیجه ای ندیدم . من هیچ وقت جوش نمی زدم نمی دونم چرا تو سن 37 سالگی باید درگیر بشم البته احتمالا از استرس  باشه یا اینکه به خاطر داروهایی که به خاطر کمردردم استفاده کردم  این مشکل رو پیدا کردم  ولی به...
10 آذر 1394

بازیهای دو نفره

سلام دردونه های مادر مدتیه که احساس می کنم دوتایتون کالا مستقل شدید و کمتر به من وابسته هستید . خدا می دونه وقتی نیایش کوچیک بود و حسابی گریه می کرد چقدر آرزوی دیدن همچین روز ی رو داشتم  . اما وقتی به عقب برمی گردم جدا از نا آرومی و گریه های نیایش دلم برای بعضی از بچگیتون تنگ می شه . دخترای گل من خیلی وقتها باهم دو نفره بازی می کنن و یکی از بازیهای مورد علاقه شون هم معلم بازیه . مخصوصا از وقتی نیایش پیش دبستانی می ره این بازی هم پررنگ تر شده . ساعتها با هم مشغول بازی می شن . نازنین همیشه معلمه  و نیایش دانش آموز . خیلی هم جدی و بدون شوخی . بعضی وقتها که حواسشون نیست و من به کاراشون دقت می کنم می بینم نازنین همون جوری که معلمش...
17 آبان 1394

تولدت مبارک نازنین جان

سلام امروز خورشید درخشان‌تر است و آسمان آبی‌تر نسیم زندگی را به پرواز می‌کشد و پرنده آواز  جدید می‌سراید امروز بهاری دیگر است در روز تولد مهربان‌ترین در میلاد کسی که  چشمانم با  حضورش بارانی است امروز را شادتر خواهم بود و دلم را به میهمانی آسمان خواهم برد جشنی برای میلادت بر پا خواهم کرد تمامی گلها و سبزه‌ها در میهمانی ما خواهند سرود ای مهربان‌ترین روزهای زندگی هر روز گوارا باد نازنین عزیزم تولدت مبارک   هر انسان لبخندی از خداست و تو زیبا ترین لبخند خدایی بهانه زندگیم تولدت مبارک . . .دختر پاییزی من تولدت مبارک . 10 سال پیش ه...
11 مهر 1394

اول مهر و شروع مدرسه

سلام امسال اول مهر برای من یه تغییر داشت اونم این بود که دو تا دخترا رو باید راهی مدرسه می کردم .نیایش خانم که امسال می ره پیش دبستانی یک و نازنین هم کلاس چهارم . مثل همه بچه ها این دو تا دختر هم شور و شوق خاصی داشتن برای رفتن به مدرسه . نیایش روز 31 شهریور باید می رفت . اون روز رو سه ساعت مرخصی گرفتم چون باید ساعت 9 می رفتن . خیلی خوشحال بود . به محض اینکه صداش کردم از خواب بیدار شد و آماده شد برای رفتن به اولین تجربه آموزشی خارج از منزل . نازنین هم همراهش اومد . صبح که بیدار شد خودش گفت که امروز باید از زیر قرآن ردم کنی و منم همین کار رو کردم . انشاءا.. که تا آخر موفق باشه . خیلی خوشحال و با عجله دوید توی مدرسه . هنوز من کام...
4 مهر 1394

دوباره کمر درد

سلام این چند وقته که نتونستم بیام سربزنم دچار یه کمردرد بدی شدم که همچنان ادامه داره . من حدود 10 ساله که دیسک کمر دارم و سالی یکی دو بار کاملا از پا می افتم . الان هم حسابی درد دارم . یه ماه مرخصی گرفتم و خونه بودم یه کم بهتر شدم اما دوباره شروع شده . 25 مرداد عروسی مریم عمه طوبی بود و رفتیم حسابی به دو تا دخترا خوش گذشت مخصوصا نازنین که حالا احساس بزرگی هم می کنه . دیگه نزدیک مدرسه هاست و بچه ها آماده می شن یرن مدرسه . نازنین و نیایش یه روز همراه بابایی و خاله زهرا رفتن بازار و کیف و کفش و وسایل دیگه رو خریدن . اول که وسایل رو خریده بودن نیایش حسابی ذوق داشت . به حدی که هر جا می رف با کیف و کفش جدیدش می رفت . داره روز شماری می کنه...
23 شهريور 1394

تولد 4 سالگیت مبارک

    سلام .....من امروز خیلی خوشحالم.. میدونید چرا؟؟؟چون تولد عشقمه تولد نیایش عزیزم                                  به تولد نفسم خوش آمدید   امشب تولد توست !    هدیه ات تمامی ستاره های آسمان ، تمامی گلهای روی زمین  آواز هر چه پرنده خوش صداست   تمامی قلبم ،همه زوایای روحم و سراپای جان و تنم،     کاش که بپذیری عشقم را ، قلبم را و روحم را .   شب تولد توست ، ستاره ها را تک ت...
31 تير 1394